دوسال پیش...

کنکور...بدترین امتحان آموزشیم!

چه روزها که من پُر بودم از استرس ؛ ناآرامی ؛ اشک!...

و صدای پدر ؛ بهترین امواج صوتی دنیا...{ مملو از آرامش }

و دعای مادر ؛ پُر انرژی ترین داروی شفا بخش...{ همراه با مواد نگهدارنده و افزودنیهای مجاز }

گاهی تهی بودم از آرامش  ! جنجالی ! بهانه ای ! بپا میکردم تا نُتِ صدای پدر آرامش بخش روانم باشد

وگوش دل بسپارم به مهربانیش...

و دعای مادر اشتیاق بخش به ادامه راه...

امروز از راه رسید...

چقدر زود گذشت...

وچقـــــــدر تغییر کرده!

جنس نگاهم!

تفکرم!

زندگیم!

هدفم!

و من مدیونم ... مدیون گذشت ؛ بزرگواری و سکوت بابای مهربانم

و من مدیونم... مدیون مهربانی ؛ بخشش ؛ و صبر مادر خوش قلبم

زبانم توان سپاسِ  وسعت مهربانی آنها را دارا نیست... کاش بتوانم گوشه ای از محبت آنها را جبرآن  کنم!

کآش شرمنده نگاه مآدر ... و دستان پدر ... نشوم ...


+خوب میدانم تا مقصد بسیـــــــــــآر راه است... اما بی انصافیست ک در همین آغاز شرط ادب بجا نیاورم...

وخدای بزرگ را شکر گزارنباشم از چنین نعمتی... و سپاس نگویم محبت خالصانه آنها را...

 

++صراط مستقیم راه راست نیست؛

بلکه راهی است که از میان افراط و تفریط می‌گذرد و آن همان اطاعت محض از تعالیم الهی و طی طریق بندگی است.

       آیت الله خوشوقت رحمة الله علیه                    

+.+باید آماده بود برای پایان؛
دیر یا زود   …   پایانی از جنس بهار و به رنگ شقایق می‌خواهم  .  و تو می‌توانی خدا ؛   اگر بخواهم…