به نام آنکه قدرتش از بمب های اتم آمریکا خیلی بیشتر است...

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلنوشته» ثبت شده است

Friday, 24 May 2013، 06:34 PM MarYaM
بنام پـــــــــــــدر...

بنام پـــــــــــــدر...

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

بابا که در خانه باشد 

کودک آرام است...

و من اکنون از هیچ تهدیدی نمی هراسم 

تو که پشتم باشی 

کافی است!

آب بستن که سهل است 

حتا از تیر سه شعبه هم کاری بر نمی آید....

حتا اگر با تمام دنیایشان هجوم آورند...

حتا اگر منافقانه صورتک بر رخ زنند

 
حتا...
 
"تو که باشی ایمان من با من است"
 
 
ماه من بر من بتاب
 
تا همیشه...

 

پــ❤ــدر انقلابی ام

 

اینک روزهای سختِ بعد از انقلابی شدنت باز شروع شده ،

 

ما که میدانستیم پدرِ مان انقلابی ست ...

 

اما نمیدانم چرا بعد از آن اعلامِ انقلابی بودنت ، دِلَـ ـ ـم لرزید

 

انگارهَجمه ها به سویت زیادمی شود،

 

و من پُر از دِلـ ـ ـهُره برای یک لِحظه بی قراری ات .

 

اینک ما نیز مِثل خودتان که کنار پیرِ جَماران بودید و انقلابی شُدید ما هم هستیم .

 

پس پدرِ انقلابی ام،باش تا آمدن پِــ❤ــدرمان مَهدی عج الله تعالی فرجه الشریف ...

 

 

خوابیم به فتنه ، گرچه تو بیداری

صد شکر که هستی انقلابی ... آری

هر چند توقع زیادی دارم

بابا ! تو به دختری قبولم داری ...؟!

 

گیریم که جنگ جملی هست، غمی نیست

یک فتنه ی بین المللی هست، غمی نیست

ما تجربه کردیم که در لحظه ی فتنه

تا رهبر ما سید علی هست، غمی نیست...

پـــــــ❤ــــــدرم روزت مبآرک..

 

دیگر فرزندان:

نیلوفرانه | رائح | تهران - کربلا |ذهن نوشت | نوشتارهای یک انکولوژیست طلبه | کنج دنج | خاطرات مشترک | عِشق عَلَیهِ السَّلام | - خط تیره - | محمد رسول الله | سندس در جست و جوی حقیقت | سرباز امام خامنه ای | پنج دیواری | خسوف همان ماه صورت کبود | هوران | حاصل وب گردی های من | دیر و دور | یک مشت خاک | زندگی زیباست اما شهادت زیباتر | پنجره باز | ذاهب | صبرا | جوانی در دست ساخت | مهاجر(فانوس) | مرد باران | جنجال یک سکوت | سر پنجه های روح یک معمار باشی | قلمدان... | سماک | و ذهن پلک میزند | واقعیت سوسک زده | همسایه خدا | بارفیق | یک قلم | فرقان | به سوی  بی نهایت | یاد افلاکیان | گاه نوشت یک خانم معلم | مگو های یک کلاغ | دلنگار | خدام الحسین | خرابات | چراغ | قافله | سیب های کال |  بی تعارف | پروانگی |جواد آقا|گرا | عاشقانه های قلم و کاغذ | بید مجنون|دنیای راه راه

| ارحم الرحماء |دلِ گیر|ستاره شب | زیر باران| ذاتُ الکرسی|بحر آتشین|بی همگان|بسیج دانشجویی موسسه آموزش عالی کار قزوین|دیوار|ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم|سرخ تر|معلم بشریت|مریمِ خوبی ها|هدف|بیت الاحزان

 

 

 
بازتاب در:
 
فرزندان دیگری در راه اند...
 
 
التمآس دعآی فرج + صلوآت =  ارادتمندیم درحد قهرمآنی استقلال :)
 
 
24 May 13 ، 18:34 ۳۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
MarYaM

دو خورشید سرزمین قلبــِ من...

دوسال پیش...

کنکور...بدترین امتحان آموزشیم!

چه روزها که من پُر بودم از استرس ؛ ناآرامی ؛ اشک!...

و صدای پدر ؛ بهترین امواج صوتی دنیا...{ مملو از آرامش }

و دعای مادر ؛ پُر انرژی ترین داروی شفا بخش...{ همراه با مواد نگهدارنده و افزودنیهای مجاز }

گاهی تهی بودم از آرامش  ! جنجالی ! بهانه ای ! بپا میکردم تا نُتِ صدای پدر آرامش بخش روانم باشد

وگوش دل بسپارم به مهربانیش...

و دعای مادر اشتیاق بخش به ادامه راه...

امروز از راه رسید...

چقدر زود گذشت...

وچقـــــــدر تغییر کرده!

جنس نگاهم!

تفکرم!

زندگیم!

هدفم!

و من مدیونم ... مدیون گذشت ؛ بزرگواری و سکوت بابای مهربانم

و من مدیونم... مدیون مهربانی ؛ بخشش ؛ و صبر مادر خوش قلبم

زبانم توان سپاسِ  وسعت مهربانی آنها را دارا نیست... کاش بتوانم گوشه ای از محبت آنها را جبرآن  کنم!

کآش شرمنده نگاه مآدر ... و دستان پدر ... نشوم ...


+خوب میدانم تا مقصد بسیـــــــــــآر راه است... اما بی انصافیست ک در همین آغاز شرط ادب بجا نیاورم...

وخدای بزرگ را شکر گزارنباشم از چنین نعمتی... و سپاس نگویم محبت خالصانه آنها را...

 

++صراط مستقیم راه راست نیست؛

بلکه راهی است که از میان افراط و تفریط می‌گذرد و آن همان اطاعت محض از تعالیم الهی و طی طریق بندگی است.

       آیت الله خوشوقت رحمة الله علیه                    

+.+باید آماده بود برای پایان؛
دیر یا زود   …   پایانی از جنس بهار و به رنگ شقایق می‌خواهم  .  و تو می‌توانی خدا ؛   اگر بخواهم…


25 February 13 ، 01:46 ۱۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
MarYaM

من!

این روزها!

 

نمیدانم در من چه آشوبیست!

فقط یک تلنگر!

خیلی ساده فرومیریزم! 

خسته ام ازاین نقاب! 

میخواهم خودم باشم!

اما

انگار دراین هیاهو

دورو بودن بیشتر لایکــ میخورد!

 

...................................*..............................................

 

 

+ اسب های غمگین در سرم آرام نمی گیرند ...

 

++من خر بوده ام ک در تمام اوقات زندگی م خواسته ام آدم قوی باشم؛ ک حتی وقتی داشتم می مردم زیر بار همه چیز؛ روی یک بلندی ایستاد  صدای بلند گفت من می توانم انجامش دهم یک قطره ی اشک از گوشه ی چشمش قل خورد ... راستش را بخواهی این روزها دلم می خواهد یکی کنارم بنشید .. و آرا م بگوید اگر هم نتوانستی از پس ش بر بیایی نگران نباش .. من ب تو و توانایی های تو ایمان دارم .. یکی باشد ک بگوید می توانی ب من تکیه کنی . یکی باشد ک از این حرف ها بلد باشد ...

 

نمیدانم!توقع من بالا رفته! یا نه! اصلا این روزها حجم زمین را تنهایی پر کرده است...!؟

 

 

 

11 February 13 ، 01:20 ۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
MarYaM