به نام آنکه قدرتش از بمب های اتم آمریکا خیلی بیشتر است...

Thursday, 8 May 2014، 11:38 AM MarYaM
palastina

palastina

 

شهیدی که بر خاک می خفت

سر انگشت در خون خود می زد و می نوشت

دو سه حرف بر سنگ :

« به امید پیروزی واقعی

نه در جنگ ،

که بر جنگ !»



 

از : قیصر امین پور


 

08 May 14 ، 11:38 ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
MarYaM

هولوکاست هسته ای

 
 
 
 
 
 
20 درصد غنی سازی پــــَر...
 
ای شهید راهت ادامه دارد؟!
 
 
 
 
سلام آقای تدبیر
آقای امید
آقای هورا
آقای شعار
سیِ دی ات مبارک
چشمانمان روشن


تو امروز می خندی و من
این شاعر گریان
شعر سپیدم را
سیاه می سرایم
تا اعلام عزای خصوصی کنم!
و کامم را
به حلوای مرگ احمدی روشن
که همین امروز کشته شد
تلخ کنم!


امروز همه خوشحالند
از اوباما و نتانیاهو گرفته
تا همین حاجی شهرمان
که سجده شکر کرد
"خدا را شکر امروز
بنز ارزان می شود"
و دلّالی که فریاد می زد:
"تا مرغ ازان هست
زندگی باید کرد"
و شلیته ای خنده که
" ساپورت پوستی
با نخ بیست درصد چند؟"


بخند!
به آرزویت رسیدی
دیگر سانتریفیوژها نمی چرخند
سانتریفیوژها از پشت تیر خورده اند
و امروز آمانو
دهان معصومشان را پلمپ کرد
تا کیک زرد دهیم و
اُوره(!) بسازیم هر دم!


خیالتان تخت
سانتریفیوژها
آرام
در تابوت مصلحت خفته اند!
تا شما هر روز
به رقص ثانیه ها بچرخید
و برایشان
فاتحه سعدآباد بخوانید!
خیالتان راحت
خِرخِرهء قُم
در دست نیویورکی هاست
با آن لبخند های شیرین و
ریش های پرفسوریشان!


نگران خزانه خالی نباش
قرار است بابا کری
یک مشت دلار کثیف
به قیمت تحفه نطنز
برایتان حواله کند قسطی
تا خزانه چشم های ما
لبریز شود از درد!
دیگر غم مخور
هل من ناصرت را شنیدند
روزگار کشور سیاه نیست!
سیاه
حال پدرم بود
-هم او که هشت سال خردل ساخت برلین را خورد -
هم او که امروز روی ویلچر
نوش داروی ساخت مرکل را تُف کرد
و اندکی بعد
با دیدن فردوی خاموش
تشنج کرد و لحظه ای جان داد!

سیاه
روزگار مادر بود
که گوشه روسری در دهان می برد
تا دشمن
صدای دردش را نفهد آقا!
سیاه
حال مردم خان العسل است
که توله سگ های سعودی زین پس
بیشتر زهر خورشان خواهند داد


سیاه
حال زنان الزهرا است
که قرار است
پشت دروازه های سوخته شهر
به دیوار تاریخ
میخکوبشان کنند!

سیاه
حال شعر سپید من است
که قصد انتحار
میان خفته ها کرده است!


چه زمستان عجیبی
دست ها در جیب
به ترس خروج
دهان ها بسته
ز سوز سکوت
زبان ها مسلول
ز بیم یک فریاد
و چشم ها افتان
چو کور یک بی داد!


چه زمستان عجیبی
با نه دی شور گیرد و
در سی دی
مُهر بر دهانش کوبد!
چه زمستان عجیبی
تمام سروها یخ بسته و
پسته های رفسنجان
شکوفه داده اند امروز!
 

چه زمستان عجیبی...
 
 
 
 

سانتریفیوژ ها
کمی آرام‌تر
مگر عصر اعتدال نیست ؟

 

سانتریفیوژها
بعد از این
مشق شب‌های آرمیتا را بنویسید
سنگ قبر مجید را بشویید
بخندید
بازی کنید
مگر عصر اعتدال نیست؟
چرا گریه می‌کنید؟
مگر آن مرد که در باران آمد
سرهنگ هم نبود
شاه کلید هم داشت
باز عبای کتاب خاکستری پوشیده است؟

 

کمی آرام‌تر
چرا گریه می‌کنید
مگر حنابندان اشتون نیست؟
مگر پنج انگشت غرب
بر شاخ شیطان گره نمی‌شود که ما
حنجره‌هامان کمی بخوابد؟
حالا که آقای کمردرد
فاتح خنده‌های اشتون شده
چرا گریه می‌کنید؟
مگر کوکِ رفتنید
که اینگونه بی‌تابِ مصطفی شده‌اید ؟
مگر عصر اعتدال نیست؟
چرا گریه می‌کنید؟
چرا کوک رفتنید؟

 

 

 

 

++++حالم خیلی بده ...

21 January 14 ، 15:31 ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
MarYaM

دلم گرفته از این طعنه های مردم شهر...چقدر خسته ام آقا مرا حرم ببرید /.

 نذر کرده ام صد دور تسبیح

 

 

«اهدناصراط المستقیم»

 

 

بخوانم...

 

 

شاید مسیرم به کربلایت افتاد...

 

 

 

 

 

 

 

ادامه مطلب...
09 November 13 ، 19:15 ۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
MarYaM

【 دلی دارم که شیدای حسین است】

+++بآل بگشایید اینجآ کربلاست...

 

شهر به شهر

تو را نشان دادند

تا همه ببینند

عشق خدا

با خون خدا

چه کرد...

 

 
 
 
السلام علیک یا ثارالله و ابن ثاره
 

 

 

+خدایا

  حتی اگر

 بعد از این همه گناه

بخشیدی مرا

گمنام تشییع کن

مرا تا بهشت!

 

 

 

+نائب الزیاره همتون هستم...از ذهنم بیرون نمیرین هیچوقت...ببخشید ک فرصت نشد باهاتون خدافظی کنم...بهشت نصیبتون

 

 DL+++  جونمو بگیر ... منو کربلا ببر ...

                                     ++ هر دو زیبآ نوشت اثر آقای علی لاری زاده هستند

ادامه مطلب...
24 August 13 ، 13:00 ۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
MarYaM

【 شهر بآرآن / سفر به بقیع 】



 

سلام حبیب خدا

این روزها...

نمیدانم

احساس میکنم گمشده ای دارم

پیدا نمیکنم!

شاید خود را گم کرده ام!

دلم به نوشتن نمی رود!

خدامیداند چقدر تا به اینجآ امده ام اما...

حرفی نبود برای گفتن! 

مثل معلمی سخت گیر؛دستِ دلم را گرفته ام و تا به اینجا بزور کشانده ام که زبان باز کند!

شاید فرجی شد!شاید...

اما شهر باران! شهر رمضآن ؛ ربیع القرآن...

مبآرک باد برشما این ضیافت

صاحبخآنه عظیم است سمیع ؛ از بزرگ جز بزرگ طلب مکن! ک غیر از آن ضرر کردی...

مومنِ زرنگ!

مرا هم از یاد مبر که عجیب محتاجم...

منِ رو سیاه

دست خالی آمدم

خجالت زده ام

اما دلم پر است از آرزو هآی ممکن و محآل!

دل خوش کرده ام به ارحم الراحمین بودن میزبان...

نیمه نگآهی ؛گوشه چشمی...عفو بفرمایید یا کریم

 

 

 

+ماه خدا عیان شد؛

آن ماهِ ماهِ خدا کی عیان می‌شود؟! :(

 



 

++عذرنآمه (برای غیبتی ک میخواهم بزور موجهش کنم...)

 

یکی بود! یکی نبود ؛

یه سرزمینی بود؛ نه خیلی دور؛ نه خیلی نزدیک! [همین حوالی]

به یمن مهربانیشان چند روزی با دوستان میهمانشآن بودیم!

ساده دل ؛ زحمت کش ؛ و پر از امید

نگین انگشتریِ این جمعیت 195 نفری یک شهید بود! که به قول خودشان ؛ برکت و رحمت ده همه بخاطر وجود اوست...

این روزهآ که نبودم

مشغول تحصیل و آموختن عشق در همان حوالی بسر میبردم...

حیفم می آید نگویم!

از سفری که به کربلا داشتیم با برو بچ! با گفته های بسیار دلنشین حآج آقا عالمی(روحانی گروه)

آنقدر زیبا بین الحرمین و حرم ها رو وصف میکردند که 

اشک و لبخند و دلتنگی و غم ؛ همه با هم درمیان گروه غوغا میکرد!

همه اینها به کنار

در آخر 

 

baghie02

 

پیامکی که دل همه بچه ها رنگین کمانی کرد و لرزاند ؛ هیچوقت از یادم نمیرود!

فرستنده : حاج آقا عالمی, 4Jul ,7:30 pm

دی ماه گذشته قبل از ظهر جمعه ای خواب دیدم:

با قطار میرفتیم جهادی

نمیدونستم کجا

رسیدیم بایستگاه

نوشته بود:

مدینه!

رفتم زیارت

شب بود

رنگ گنبد پیامبر هنوز یادمه

پروژه امسال بقیع بود

ستون هارو قبل از ما زده بودند

..................................................

 

:)

 

sharhani_ghoroob

 

راستی

همه بچه ها دلشون توی حیاط مدرسه روی فرش ها جامانده ! برای این گروه بی دل دعا بفرمایین

 

گروه جهآدی شهید احمدی روشن / تیرماه 1392

 

 

 

+++تولدم مبارک :) 

12 July 13 ، 00:17 ۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
MarYaM